وقت طلوع صبح بر مرکب خیال
باید تو را
به میهمانی این ابر ها برم
جایی که جز سکوت و خدا
هیچکس نبود
تا انتهای جهان فریاد کن
وبگذار بغض های فرو خفته از زمان
سیلاب وار
با قطره های اشک و باران
در پهنه سکوت فضا غوطه ور شوند
آنگاه در زمین
با قطره های خود
درختان تشنه را
سیراب تر کنند
پس شادی بی دریغ را
به دامان سبزه ها پیوندها زنند
تادر ترنم آواز بادها
مرغان نغمه خوان
با قطره ای زلال ز باران و اشک تو
فریاد عشق را در آواز سر کنند
سلام دوست عزیز
شعر زیبائی بود
فقط نمی دونم از سروده های شماست ... یا کس دیگر؟
اگر سروده های شماست ... که آفرین بر شما
خیلی زیبا می اندیشید...
موفق باشی دوست عزیز
سلام دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.ما نیز فرومی
علمی ، تخصصی و عمومی، با نام انجمن پارسیان را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردیم.
خوشحال می شویم به جمع دوستانه ما بپیوندید .
می توانید از مدیر کل سایت، مدیریت انجمنی را درخواست کنید.
مایه مباهات است دوستان و مدیران لایقی مانند شما در جمع ما باشند.
منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید.
http://parsianforum.com