-
بدون شرح
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 08:34
خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال ما با خبر گردی پشیمان می شوی از قصه خلقت از این بودن از این بدعت خداوندا نمیدانی که انسان بودن وماندن در این دنیا چه دشوار است... چه زجری میکشد آن کس که از احساس سرشار است
-
دلتنگ
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 08:10
خدایا دلم گرفته دلم تنگه تنگه واسه خیلی چیزا واسه کوهها واسه دشتها واسه شیطنت ها واسه ی تو آره خدایا واسه تو خیلی دلم تنگه باور کن راست میگم اشکام سرازیر شدن چقد دلم برای روزای خوب تنگه واسه آدمهای خوب واسه دوستان خوبم چقد من تنهام با اینکه همسرم رو عاشقانه دوست دارم بازهم تنهای تنهام چقدر از این مردم نفرت دارم و دلم...
-
افسوس
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 11:16
امروز خودم خوشحالم و سرحال مشکلی هم ندارم شاد شادم ولی می ترسم احساس می کنم هر لحظه ممکنه این مردمان بد برام مشکلی ایجاد کنند و این زندگی قشنگ و شادم رو دستخوش تغییرات کنند نمی دونم چرا مردم اینجوری شدند دوستی ها مال دوران کودکی بود و نوجوانی محبتهای صمیمیانه مال اون موقع ها بود شادی و غم رو تقسیم کردن مال اون موقع ها...
-
نازیدن :)
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1388 12:55
هر کس به کسی نازد ما هم به تو می نازیم
-
توکل
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 10:00
خدایا تنها تویی مستعان من یاریم کن باز هم توکل می کنیم بر یاور همیشه همراه خدایا باز هم تو دستامو بگیر می دونی که من جز تو کسی رو ندارم جز تو باید با کی حرف بزنم به کی بگم ؟ جز تو کیو دارم که عزیزانمو به دستش بسپارم خدایا خودت هوای ما رو داشته باش همیشه همیشه
-
بی حوصله
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 10:58
خب بالاخره بعد از مدتها سر و کله ی من دوباره پیدا شد! الان بی حوصله ام دنبال یکسری عکس می گردم و اصلا پیداشون نمی کنم دنبال دفترچه بیمه ام می گردم اون رو هم پیدا نمی کنم چکمه های زمستانی خوشگلم رو هم نمی دونم کجا گذاشتم با این همه باز هم باید حوصله داشته باشم؟
-
بازهم دستان گره گشای دوست
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1387 08:16
کم کم داشت کفری می شد و بی حوصله دیگر داشت کاسه ی چه کنم چه کنم را به دست می گرفت که ناگهان باز هم ان نیروی ماورایی به کمکش آمد باز هم دستان قدرتمند و مهربان خدایش دست به کار شدند باز هم خداوند رب العالمین دستان او را در دستان خود فشرد و بالاخره بعد از چند ماه تلاش و کوشش بی وقفه، موفقیتی بدست آورد که بی سابقه بود...
-
به یاد دوستی ها
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1387 08:03
امروز به یکی از دوستان قدیم ام تلفن زدم می گفت بی معرفت تر از تو تا حالا ندیدم! بعد از اینکه درست تموم شد رفتی که رفتی! دیگه نه یادی از ما کردی نه زنگی نه حالی!؟ راست می گفت بنده ی خدا! چقدر روزگار بی وفاست چقدر وقت کم است چقدر برای دوستی ها، رفت و آمدها و تفریح وقت تنگ است به قول شاعر گاهی اوقات چه زود دیر می شود یک...
-
یک هفته سفر
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 09:00
سلام به همگی خب من یک هفته شمال بودم و به گشت و گذار چه هفته ی خوبی بود بی خیال کار خونه، کار اداره، همکارا؟ فامیلا؟ چه خوب بود حالا برگشتم ان شاء الله که ایام خوبی رو پیش رو داشته باشیم نتایج سفر : 1- مردها نوعی از روبات هستند که برای انجام یک سری کارها برنامه ریزی شده اند و تغییر دادن برنامه ی اونها واقعا کار سختی...
-
چه کنم؟
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 09:54
به نظر شما اگه آدم از همکاراش که داره هر روز ۷-۸ ساعت از عمر گرانبهاشو در کنارشون میگذرونه متفر باشه چه کار باید کنه؟ من توی بهترین مدارس و دانشگاهها درس خوندم و با آدمای بسیار متشخص - چه از لحاظ سطح خانوادگی - چه از لحاظ ادب و معرفت - چه فرهنگ - چه سواد و چه .... - تا حالا رو گذروندم ولی حالا در محل کار؟!!!! با یه...
-
مردها می تونند...
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 08:24
خب مثل اینکه من کم کم دارم با حفظ سمت خانم مهندس بودن به مقام آشپز خانم هم دست پیدا می کنم. (فکر کنم دارم کاشف میشم شاید هم بعدها کاشف الکل شدم) دیروز یه چیز جدیدی کشف کردم مردها می تونن : 1- پیتزا درست کنند 2- سالاد درست کنند 3- سس درست کنند 4- ژله درست کنند 5- میوه ها رو توی سبد میوه با سلیقه بچینند 6- خونه جارو...
-
کشفیات من!!
شنبه 28 دیماه سال 1387 08:50
من امروز یه چیزی رو کشف کردم : من باید زندگی کنم فقط به خاطر خودم با خاطرات خودم با عقاید خودم با باورهای خودم با دوستان خودم با ادمهایی که باورشون دارم دوستشون دارم می شناسمشون و بهشون اعتماد دارم فقط همین!
-
یار دردانه من
چهارشنبه 25 دیماه سال 1387 08:43
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا حیرانم از خدایی خدا حیرانم از روزگار غریب و دلم می خواهد که بدانم انچه نمی دانم کاش خداوند به من قلبی می داد مملو از محبت یار کاش در زندگی ام انقدر فرصت زیاد بود که می توانستم به درد دل همه برسم و همه را از شادی لبریز کنم کاش می دانستم یار دردانه ی من از چه غمین است از چه رو خسته...
-
به سفارش یک دوست
چهارشنبه 25 دیماه سال 1387 08:25
وقت طلوع صبح بر مرکب خیال باید تو را به میهمانی این ابر ها برم جایی که جز سکوت و خدا هیچکس نبود تا انتهای جهان فریاد کن وبگذار بغض های فرو خفته از زمان سیلاب وار با قطره های اشک و باران در پهنه سکوت فضا غوطه ور شوند آنگاه در زمین با قطره های خود درختان تشنه را سیراب تر کنند پس شادی بی دریغ را به دامان سبزه ها پیوندها...
-
یاد ایام زمستان
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 09:12
بالاخره زمستان هم آمد و برف آغازیدن گرفت بازهم مثل همیشه این شهر چهره سرد و زمستانی به خود گرفت و خدا باز هم لطفش شامل حال ما گردید و دردانه های رحمتش را برای ما فرستاد و چه زیبا آرام آرام دانه های قشنگ برف بر زمین می نشینند و همه جا سفید می شود به سفیدی دل من یادش بخیر چه روزهایی داشتیم دوران نوجوانی برف بازی در حیاط...
-
شکر خدا
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 09:03
خدا را شکر که من امروز : صبح از خواب بیدار شدم هر چند دیر تاکسی گیرم امد و به محل کار رسیدم هر چند دیر صبحانه ای خوردم هر چند مختصر به وبلاگها و وبسایت های favorite ام سری زدم هر چند خبری نبود
-
بازگشت
یکشنبه 22 دیماه سال 1387 13:39
خوب من فکر می کنم دیروز از بهترین روزهای زندگی من بوده چه حالی داره لحظه ای که آدمی رو می بینی که داره برمی گرده به اصل خودش به سمت خدا به سمت نیایش دور شدن از شر وسوسه های نفسانی رهایی از شیطان
-
خسته از مردم
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 13:51
به تمام معنا ناراحتم از دست این مردم از این بیهودگی از این ناپاکی بی عفتی از این دختران هرزه و پسران ولگرد چه جوانانی دارد این مملکت از این بی حرمتی از این همه پستی .. خدایا به کجا میخواد برسه این دنیا تا کجا پیش میره این همه فساد می خوای تا کی این وضع رو ادامه بدی این مردم ناپاک !!!!!!!!! خدایا! کمکمون کن نجاتمون...
-
اشک
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 12:21
خسته ام از دست زندگی خسته ام از دل شکستگی خسته ام از بی تفاوتی خسته ام از غروری که هر روز به بهانه ای کوچک شکسته می شود خسته ام از اشکی که هر روز به کمترین بهانه ای سرازیر می شود خسته ام از گونه هایی که هر روز به بهانه ای ناچیز خیس می شود خسته ام خسته
-
مرا این گونه باور کن
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 09:53
مرا این گونه باورکن مرا این گونه باور کن ... کمی تنها... کمی خسته... کمی از یادهارفته... خداهم ترک ما کرده خدا دیگر کجا رفته؟؟؟؟ نمی دانم مرا ایا گناهی هست؟؟؟ که شاید هم به جرم ان غریبی وجدایی هست... مرا اینگونه باور کن... کمی تنها... کمی خسته...
-
توصیه های ایمنی را جدی بگیرید
شنبه 14 دیماه سال 1387 13:30
Answer the phone by LEFT ear برا ی صحبت با موبایل از گوش چپ استفاده کن Do not drink coffee TWICE a day روزانه بیش از دو فنجان قهوه ننوشید. Do not take pills with COOL water قرص و داروها را با آب خیلی سرد تناول نکنید . Do not have HUGE meals after 5pm بعد از ساعت 5:00 از خوردن غذا ی چرب خوداری کنید. Reduce the amount...
-
برنامه نویس!
شنبه 14 دیماه سال 1387 10:19
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامهنویس دوباره گفت: بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک...
-
امروز
شنبه 14 دیماه سال 1387 09:46
دیری است که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد 1- از یکی از همکارام ( خانم ) نفرت پیدا کردم متاسفانه توی یه اتاق کار می کنیم و من نمی دونم چطور باید اونو تحمل کنم ! 2- به خاطر ناراحتی سعیده واقعا ناراحتم آخه اون تنها دوست منه! 3- نمی دونم کسانی که من بهشون عشق می ورزم نسبت به من واقعا چه احساسی دارند منو...
-
اقتدار و قاطعیت
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 10:36
چند روزی هست که خیلی تنبل شدم حوصله نمی کنم که ظرفها رو بشورم یا خونه رو مرتب کنم همه چیز به هم ریخته لباسها ؟؟؟؟؟؟ یخچال؟!! اسناد و مدارک !! !!! دیگه هیچی سره جاش نیست! هیچی! من خیلی تنبل شدم از سر کار که می رم خونه فقط می خوابم! از امروز تمام کارهای خود را با قاطعیت انجام خواهم داد. بعد از این که به درستی تصمیم خود...
-
وصف ملاصدرا از خداوند
دوشنبه 9 دیماه سال 1387 08:33
ملاصدرا گوید: خداوند بینهایت است و لامکان وبیزمان اما به قدر فهم تو کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید و به قدر آرزوی تو گسترده میشود و به قدر ایمان تو کارگشا میشود یتیمان را پدر میشود و مادر محتاجان برادری را برادر میشود عقیمان را طفل میشود ناامیدان را امید میشود گمگشتگان را راه میشود در تاریکی ماندگان...
-
روزی نو
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 08:05
الهی به امید تو امروز در اعماق قلبم شادیی را احساس می کنم نمی دانم چرا؟ امیدوارم این شادی قلبم شیطانی نباشد :) یعنی شیطون نرفته باشه تو جسمم :) که اون وقت وقتی باید ناراحت باشم شادی کنم و وقتی باید شاد باشم دل غمین گردم الهی یاریم کن که شادی ام مستدام گردد و یاد تو هماره یاور و پشتیبان من در زندگی! خدایا به همه مردم...
-
اندکی غم
شنبه 7 دیماه سال 1387 12:56
زمستان .... برف بهار...........باران پاییز..........برگ ریزان تابستان....گرما - عرق ریزان - عطش و بازهم زمستانی دیگر من؟؟؟ کجا هستم؟ خدایا کمکم کن تو زندگیم نگرانم جدیدا انگار داره تغییراتی تو زندگیم اتفاق می افته یا من حساس شدم .... من تغییر کردم؟؟؟ خدایا کمکم کن کمکم کن کمکم کن کمکم کن . . . . . . . خدایا همیشه خودت...
-
عشق
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 13:09
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگررا دوست داشتند... زن جوان : یواشتر برو من می ترسم... مرد جوان : نه، اینجوری بهتره ... زن جوان : خواهش می کنم من خیلی می ترسم... مرد جوان : خوب،اما اول باید بگی که منو دوست داری...؟ زن جوان : دوست دارم،حالا می شه یواشتر بری...؟ مرد جوان : منو محکم...
-
عبرت
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 12:44
مرد جوانی، از دانشکده فارغ التحصیل شد. ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بالاخره روز فارغ...
-
الکامپ تنهای من
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 09:05
چرا هیشکی به الکامپ من سر نمی زنه؟