به یاد دوستی ها

امروز به یکی از دوستان قدیم ام  تلفن زدم 

می گفت بی معرفت تر از تو تا حالا ندیدم! بعد از اینکه درست تموم شد رفتی که رفتی! دیگه نه یادی از ما کردی نه زنگی نه حالی!؟ 

راست می گفت بنده ی خدا! 

چقدر روزگار بی وفاست 

چقدر وقت کم است 

چقدر برای دوستی ها، رفت و آمدها  و تفریح وقت تنگ است 

به قول شاعر گاهی اوقات چه زود دیر می شود  

یک وقت نگاه می کنی می بینی چقدر فاصله افتاده بین تو و بهترین و صمیمی ترین دوستانت 

بین تو و همکلاسی ها، هم دوره ای ها، هم خوابگاهی ها و هم اتاقی ها  

نمی دانم ما زنده ایم که زندگی کنیم یا زندگی می کنیم که زنده بمانیم!؟ 

یک هفته سفر

سلام به همگی  

خب من یک هفته شمال بودم و به گشت و گذار  

چه هفته ی خوبی بود بی خیال کار خونه، کار اداره، همکارا؟ فامیلا؟ چه خوب بود

حالا برگشتم  

ان شاء الله که ایام خوبی رو پیش رو داشته باشیم 

نتایج سفر  : 

1- مردها نوعی از روبات هستند  که برای انجام یک سری کارها برنامه ریزی شده اند و تغییر دادن برنامه ی اونها واقعا کار سختی هست!  

من متاسفانه نتونستم که این برنامه رو تغییر بدم 

2- من کمی بدبین و بد دل هستم، توقعاتم کمی زیاده، به اندازه کافی قوی نیستم که روی حرفم و کارهام بمونم!   

3- آدمهای جدید زیادی رو دیدم و باهاشون آشنا شدم  

4- مکانهای جدیدی رو کشف کردم و بسیار از این بابت خرسندم 

5- نظرم راجع به خودم داره کمی تغییر می کنه و می خوام قویتر بشم!

 

 

چه کنم؟

به نظر شما اگه آدم از همکاراش که داره هر روز ۷-۸ ساعت از عمر گرانبهاشو در کنارشون میگذرونه متفر باشه چه کار باید کنه؟ 

 

 

 من توی بهترین مدارس و دانشگاهها درس خوندم و با آدمای بسیار متشخص  - چه از لحاظ سطح خانوادگی - چه از لحاظ ادب و معرفت - چه فرهنگ - چه سواد و چه .... - تا حالا رو گذروندم  

ولی حالا در محل کار؟!!!! 

با یه مشت ادمای حراف - دروغگو - کم سواد - ریاکار - ظاهرساز و ... سرو کار دارم. 

تحملشون خیلی سخته؟ به زور که نمیشه دو تا آدم رو که شباهت و سنخیتی با هم ندارند کنار هم قرار داد؟ با هم جور در نمیاد؟ 

به نظر شما چطوری باید باهاشون کنار بیام؟تحملشون کنم؟  

خدایا کمکم کن من رو از این شرایط نجات بده 

یاد اون روزها بخیر چه خوب بود

 

مردها می تونند...

خب مثل اینکه من کم کم دارم با حفظ سمت خانم مهندس بودن به مقام آشپز خانم هم دست پیدا می کنم. 

(فکر کنم دارم کاشف میشم شاید هم بعدها کاشف الکل شدم)  

دیروز یه چیز جدیدی کشف کردم  

مردها می تونن : 

1-  پیتزا درست کنند

2- سالاد درست کنند 

3- سس درست کنند 

4- ژله درست کنند 

5- میوه ها رو توی سبد میوه با سلیقه بچینند 

6- خونه جارو کنند 

7- دستمال بکشند 

8- برنج دم کنند 

9- ته چین درست کنند  

 خیلی بهتر از ما خانمها  

و اینکه میگند این کارا هنر خانمانه هست همه دروغه و به خاطر تنبلی! 

اصلا گول این حرفها رو نخورید و ازشون کمک بخواید! 

کشفیات من!!

من امروز یه چیزی رو کشف کردم : 

من باید زندگی کنم فقط به خاطر خودم  

با خاطرات خودم با عقاید خودم  

با باورهای خودم  با دوستان خودم 

با ادمهایی که باورشون دارم دوستشون دارم می شناسمشون و بهشون اعتماد دارم 

فقط همین! 

یار دردانه من

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا     

 

حیرانم از خدایی خدا  

حیرانم از روزگار غریب  

و دلم می خواهد که بدانم انچه نمی دانم  

کاش خداوند به من قلبی می داد مملو از محبت یار  

کاش در زندگی ام انقدر فرصت زیاد بود که می توانستم  

به درد دل همه برسم و همه را از شادی لبریز کنم 

کاش می دانستم یار دردانه ی من از چه غمین است 

از چه رو خسته شده؟ من چه کنم؟ 

کاش می دانستم و کاش ذهن من بی پروا بود 

می توانست آزاد سرکی بکشد بر دل دوست 

می توانست آنجا علت شادی و غمها نگرد و به من واگوید  

کاش می دانستم یار دردانه ی من از چه غمین است 

از چه رو خسته شده؟ من چه کنم؟  

یار دردانه ی من! دوستت دارم ! 

من نمی دانم چه کنم یار یکباره مرا درک کند 

و مرا با خود ببرد تا فراسوی خیال  

کاش می دانستم چه کنم؟ 

 این قوانین و همه نقل و حدیث     این همه توصیه ها 

هیچ یک نتوانند رهانند مرا  زین همه فکر و خیال  

کاش آگه شود این یار ز عشق من و من  

                                                    مجنون شوم و مست ز این آگاهی!

به سفارش یک دوست

وقت طلوع  صبح   بر مرکب خیال  

 باید تو را
 به میهمانی این ابر ها برم
جایی که جز سکوت و خدا  
هیچکس نبود
تا انتهای جهان فریاد کن
وبگذار  بغض های فرو خفته از زمان
سیلاب وار
با قطره های اشک و باران
در پهنه سکوت فضا  غوطه ور شوند
آنگاه در زمین
با قطره های خود    

      درختان تشنه را  

       سیراب تر کنند
پس شادی بی دریغ را    

       به دامان سبزه ها  پیوندها زنند
         تادر ترنم آواز بادها
          مرغان نغمه خوان      

          با قطره ای زلال ز باران و اشک تو
                  فریاد عشق را در آواز سر کنند